دلبرم هم ز بامداد از کمال‌الدین اسماعیل غزل 31

کمال‌الدین اسماعیل

آثار کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

دلبرم هم ز بامداد برفت

1 دلبرم هم ز بامداد برفت کرد ما را غمین و شاد برفت

2 آن همه عهدها که دوش بکرد با مدادش همه زیاد برفت

3 گفت کین هفنه میهمان توام آن حدیثش خود از نهاد برفت

4 باز گردیدنش نبد ممکن راست چون تیر کز گشاد برفت

5 همچو خاکسترم نشاند ز هجر بر سر آتش و چو باد برفت

6 روز من شب شد و عجب نبود کافتابم ز بامداد برفت

7 صبر بیچاره چون بخانة دل دید کآتش در اوفتاد برفت

8 خواست جانم که همرهش باشد لیک با او نه ایستاد برفت

9 بکه نالم ز جور غمزه او؟ کز جهان ریم عدل و داد برفت

عکس نوشته
کامنت
comment