1 ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم تظنون ان الحق فیما عذلتم
2 و ما ضاء ذاک البدر الا لاهله و غادرکم انواره فضللتم
3 فما مل من ذاق الصبابه و الهوی و انکم ما ذقتم فمللتم
4 و ان ذقتموا ما ذقتموه بحقها و لا مشرب العشاق یوما وصلتم
1 بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را
2 زبان سوسن از ساقی کرامتهای مستان گفت شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را
1 می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا
2 پیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش را آن عیش بیروپوش را از بند هستی برگشا
1 ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما
2 ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به