- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خورشید من امروز بشکل دگری باز می خورده نهان گرم ز ما می گذری باز
2 افروخته رخسار و جبین کرده عرقناک از حال دل تشنه لبان بیخبری باز
3 دانم چه نظرهاست در آندم که بشوخی پنهان ز برم می روی و می نگری باز
4 ایدل ز جنون خودی آواره ز بزمش بی فایده می سوز که بیرون دری باز
5 شاید که ز بویش دم دیگر بخود آیم ای غیر ز بالین من این گل نبری باز
6 امروز بما چشم ترحم نگشودی چونست بعشاق نداری نظری باز
7 در خون منی گرم ز اظهار وفایش بیخود سخنی گفته ام ای دیده تری باز
8 بس شیفته می بینمت امروز فغانی دانم که ز بیداد که خونین جگری باز