- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
2 آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
3 مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من: نامردم ار به بی کله، آنی بسر کنم
4 من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
5 زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما ای چرخ! زیر و روی تو، زیر و زبر کنم
6 جائیست آرزوی من، ار من به آن رسم از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
7 هر آنچه می کنی؟ بکن ای دشمن قوی! من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!
8 من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
9 معشوق «عشقی » ای وطن، ای عشق پاک! ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم:
10 «عشقت نه سرسری است که از سر به در شود» «مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »
11 «عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم » «با شیر اندرون شد و با جان به در کنم »