- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاکم به سر که بی تو به گلشن نسوختم گل شعله زد ز شش جهت و من نسوختم
2 اجزای سنگ هم ز شرر بال میکشد من بیخبر ز ننگ فسردن نسوختم
3 شاید پیام یأس به گوش تو میرسد داغم که چون سپند به شیون نسوختم
4 جمعیتی ذخیرهٔ دل داشتم چو صبح از یک نفس تلاش، چه خرمن نسوختم
5 بوبی نبردم از ثمر نخل عافیت تا ربشهٔ نفس به دویدن نسوختم
6 افروختم به آتش یاقوت شمع خویش باری به علت رگ گردن نسوختم
7 در دشت آرزو ز حنابندی هوس رنگی نیافتم که به سودن نسوختم
8 مشکل که تابد از مژه بیرون نگاه شرم گشتم چراغ و جز ته دامن نسوختم
9 شرم وفا به ساز چراغان زد از عرق با هر فتیلهای که چو روغن نسوختم
10 دوری به مرگ هم ز بتان داشت سوختن مردم که مردم و چو برهمن نسوختم
11 بیدل نپختم آرزوی مزرع امید کاخر ز یأس سوخته خرمن نسوختم