1 گه سوی من آیی از لطیفی پویان گه عهد شکن شوی چو رشوت جویان
2 گه برگردی ستیزهٔ بدگویان این درنخورد ز فعل نیکورویان
1 چه خواهی کرد قرایی و طامات تماشا کرد خواهی در خرابات
2 زمانی با غریبان نرد بازم زمانی گرد سازم با لباسات
1 این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد صورت جوریست کو بر عدل نوشروان نهاد
2 گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر یارب آن چندین حلاوت در لبی بتوان نهاد
1 مردمان دوستی چنین نکنند هر زمان اسب هجر زین نکنند
2 جنگ و آزار و خشم یکباره مذهب و اعتقاد و دین نکنند