بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی از سعدی شیرازی غزل 610

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی

1 بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی حاکمی گر به قهر می‌رانی

2 کس نشاید که بر تو بگزینند که تو صورت به کس نمی‌مانی

3 ندهیمت به هر که در عالم ور تو ما را به هیچ نستانی

4 گفتم این درد عشق پنهان را به تو گویم که هم تو درمانی

5 بازگفتم چه حاجت است به قول که تو خود در دلی و می‌دانی

6 نفس را عقل تربیت می‌کرد کز طبیعت عنان بگردانی

7 عشق دانی چه گفت تقوا را پنجه با ما مکن که نتوانی

8 چه خبر دارد از حقیقت عشق پای بند هوای نفسانی

9 خودپرستان نظر به شخص کنند پاک بینان به صنع ربانی

10 شب قدری بود که دست دهد عارفان را سماع روحانی

11 رقص وقتی مسلمت باشد کآستین بر دو عالم افشانی

12 قصه عشق را نهایت نیست صبر پیدا و درد پنهانی

13 سعدیا دیگر این حدیث مگوی تا نگویند قصه می‌خوانی

عکس نوشته
کامنت
comment