- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برادر ایمنم با تو در ایندشت چو نالان بلبلی برطرف گلگشت
2 خوشم با تو کنون اما دریغا که باید رفتن و واهشتن ایندشت
3 برادر چون کشم تنگت در آغوش که خود زخم است از پا تا بناگوش
4 همه پیکان و تیر آید بخوابم چو شب گیرم خیالت را در آغوش
5 برادر گلشن از تو گلخن از من ره شام و جفای دشمن از من
6 بگلگشت جنان بالیدن از تو بکنج بیکسی نالیدن از من
7 برادر غم یکی بودی چه بودی اگر درد اندکی بودی چه بودی
8 غریبی و یتیمی و اسیری از این سه گر یکی بودی چه بودی
9 برادر خواهری کش باب دلسوز بدامن پرویدستی شب و روز
10 چنان دور از تو پاکوب بلا شد که خون گرید بحالش دشمن امروز
11 برادر از جهان دل در تو بستم ز دنیا رشتۀ الفت گسستم
12 گلی ناچیده زین باغ ایدریغا ز دامان تو ببریدند دستم
13 برادر درد ها در سینه دارم که بر خود سوزم و گفتن نیارم
14 برادر رفتی و آخر ندیدی که چون شد کشته باب غمگسارم
15 برادر طاقتم بالله سر آمد بنای صیرم از پای اندر آمد
16 سری بردار و یکدم در برم گیر که قاتل در کف اینکه خنجر آمد