-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقشمکسی از سعی چه فرهنگ برآرد نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد
2 عمریست که با کلفت دل میروم از خویش خود را چهقدر آینه با زنگ برآرد
3 صد شام ابد طی شد و صد صبح ازل رفت تا یاس زخویشم دو سه فرسنگ برآرد
4 پهلو خور هنگامهٔ صحبت نتوان زیست زبن انجمنمکاش دل تنک برآرد
5 در رهن خلشهای نفس فرصت هستی است تیرتوکس از دل به چه آهنگ برآرد
6 تفریح دماغ تو و من درخور وهم است زبن نسخه محال استکسی بنگ برآرد
7 با دامن اگر عیب تک و تاز نپوشی عجز تو چه خارا از قدم لنگ برآرد
8 زین بار که من میکشم از کلفت هستی سنگینی نامم ز نگین سنگ برآرد
9 آیینهٔ او محرمی وصل ندارد حیرانی از این بیش که را دنگ برآرد؟
10 آه این دل مایوس نشاطم نپسندید کو غنچه که واگردد و گلرنگ برآرد
11 بیدل، بهکف خاک، قناعت کن و خوش باش تا گرد هوا گیر تو اورنگ برآرد