- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ سباق و سیاق این آیت، مدح صحابه رسول است و ذکر سیر و بیان شرف ایشان که اعلام اسلاماند و امان ایمان، ارکان دولت و آثار ملّت و اختران سپهر دعوت، بر بساط توحید صف پیشین ایشانند، در دفتر تفرید سطر نخستین ایشانند، ناقلان شرع و ناقدان دین ایشانند، مشاهدان وحی و تنزیل ایشانند، خواب و آرام بر خود حرام کردند تا در میدان دین خرام کردند، روز و شب همی تاختند تا سراپرده کفر برانداختند، تخم عبادت کاشتند تا بر سعادت برداشتند، علم شعار ایشان و زهد دثار ایشان و رحمت نثار ایشان، نصرت رایت ایشان وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ آیت ایشان، سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی بدایت ایشان و سقاهم ربهم غایت ایشان. مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ در شأن ایشان. حقّ جلّ جلاله در قرآن بسه جایگه ایشان را رجال خواند: رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا پاکی دوست دارند و بپاکی کوشند از آنکه دین اسلام را بنا بر پاکی است. ,
قال النّبی (ص): «بنی الدّین علی النّظافة». ,
و قال (ص): «انّ اللَّه تعالی طیّب لا یقبل الا الطیّب» اللَّه پاک است، هر چه صفت پاکی دارد از اقوال و افعال و حرکات و سکنات تو آن را بپذیرد و در جریده سعادت بنویسد و هر چه بتو آلوده بود از جمیع سعادت ننویسد و نهپذیرد، بهشت جوهری پاک است، قرآن مجید ازو خبر چنین داد که: وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ، اگر آلایشی داری راهت ندهند و اگر بصفت پاکی روی ترا گویند: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ. ,
و آنجا که فرمود: رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ایشان را بصفت ذکر بستود یعنی که دنیا و مشغله دنیا ایشان را از ذکر اللَّه باز ندارد، پیوسته زبان ایشان در ذکر باشد و دل در مهر، هر که قدم در کوی توحید نهاد و قلم بر لوح در سعادت وی برفت، بر منشور دولت او این طغرا کشیدند که: وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ یک ساعت او را از ذکر خویش غافل نگذارند، مهجور آن مهجور که از ذکر او غافل باشد و از جمال نام او محروم، اگر همه انبیا خواهند که مهجوری را بجمال یک کلمت از کلمات ذکر بینا گردانند نتوانند، زیرا که کلید گنج ذکر بدست توفیق است و هر آن ذکری که از سر غفلت رود و دل از آن بیخبر بود هم چنان است که آن حارس که بر بام قلعه بانک بر میدارد و دزد نقب میبرد، حارس میگوید: من میبینم های ای دزد! و لکن دزد کالا میبرد و بگفت او مبالات نکند داند که او مینبیند و بعادت و غفلت چنان میگوید. باز در خانهای که صعلوکی باشد، زهره ندارد دزد که گرد آن خانه گردد «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ». ,
ای جوانمرد! نکتهای بشنو که هزار جان ارزد: آدم و حوا در بهشت بودند فرمان آمد که ای آدم و ای حوا! از من مشغول مگردید و از ذکر من غافل مباشید که شیطان دزد است مترصد بنشسته تا چون راه زند بر شما، یک طرفة العین قوّت ذکر ازیشان وا ایستاد، دزد درآمد و بر ایشان راه بزد. از جناب جبروت عتاب آمد که ای آدم چرا عهد ما فراموش کردی؟ آدم گفت: بار خدایا امانم ده، زینهارم ده تا جوابی بدهم، خطاب آمد که ای آدم ترا امان دادم چه خواهی گفت؟ آدم گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ»، یادگار در دل توان داشت، تو دل ببردی، ذکروا دل بشد خانه خالی ماند، دزد درآمد دستش گشاده شد فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها. خداوندا! اکنون که کار افتاد، کریم تویی! بکرم خود این بیچاره را میزبانی کن. ,
سدیگر جای که در قرآن صفت مردان گفت، این آیت ورد است: رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ مردانی که وفای عهد صفت ایشان، صدق در قول و عمل سیرت ایشان، در راه خدا از بهر اعزاز دین و اعلاء کلمه حق تن سبیل کردن و جان در خطر نهادن پیشه ایشان. اینست که ربّ العالمین فرمود: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ صد هزار جان مقدّس فدای آن ضربت قهر باد که در میدان وفا بر صفات آن مردان کار زاری روز احد فرو آمد. رسول خدا ایشان را گفت: «زمّلوهم و دمائهم فانّهم یبعثون یوم القیامة و اوداجهم تشخب دما، اللون لون الدّم و الرّیح ریح المسک» فردا که ایشان را حشر کنند، آن قطرهای خون از صفات ایشان در عرصات قیامت بر بساط عزّت همی چکد، و غرض از آن جلوهگری آن بود تا خلق بدانند که کشتگان راه خدا کداماند. ,
در خبر صحیح است که از رفتگان هیچ کس را بدین عالم فانی رغبتی نباشد مگر شهیدان راه حق را که خواهند که ایشان را بدین عالم سفلی باز فرستند تا در وفا و رضای او دیگر باره جان را فدا کنند. عجب نیست گر آن جوانمردان در راه خدا تن سبیل میکردند و جان همی باختند که هر جا که نقطه صدق پیدا گردد، حقیقت عشق مرگ از جانش برخیزد، زیرا که وعده لقا بدر مرگ است انکم لن تروا ربکم حتی تموتوا و عزّت قرآن درخواست این میکند که فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. اگر در صدق محبّت قدمی داری، یا در تمنّی وصال او بیقرار گشتهای، روز مرگ را بجان و دل استقبال کن که روز بار و هنگام وصال آن روز است و وعده لقا آنجا. و در خبر است که «لا راحة للمؤمن من دون لقاء ربه». ,
آوردهاند که موسی کلیم صلوات اللَّه علیه عزرائیل پیش وی آمد تا قبض روح وی کند، موسی گفت نخست این پیغام من بحضرت عزّت برسان که هیچ دوست دیدی که از دوست خود جان بستاند؟ عزرائیل آن پیغام بگزارد، جوابش دادند که وا او بگو که هیچ دوست دیدی که دیدار دوست خود نخواهد؟ «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاه و من کره لقاء اللَّه کره اللَّه لقاه». ,
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ فی الدّنیا بالتمکین و النّصرة علی العدوّ و اعلاء الرّایة و فی الآخرة بجمیل الثّواب و جزیل المآب و الخلود فی النّعیم المقیم و التقدیم علی الامثال بالتکریم و التعظیم میگوید صادقان را پاداش کردار دهد هم در دنیا و هم در عقبی، در دنیا ایشان را وقت خوش دهد بر استعمال علم و تعظیم امر و اتّباع سنت، و در عقبی ایشان را زندگانی خوش دهد میان سماع و شراب و دیدار، عیشی بیعتاب و نعمتی بیحساب و دیداری بیحجاب. و گفتهاند جزاء صدق ایشان در دنیا آنست که کید شیطان و مکر دشمن از ایشان دفع کند. بو یزید بسطامی را گفتند: کار تو با ابلیس چونست؟ گفت: جیراننا فی امن منه همسایگان ما بحشمت ما از وساوس او بر آسودهاند، سی سال گذشت تا ابلیس را یارای آن نبودست که قدم در کوی ما نهد، قال اللَّه تعالی: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ. ,
ابراهیم خواصّ گوید: وقتی در بادیه ره گم کردم، شخصی را دیدم که آمد و مرا بس راه آورد، گفتم تو کیستی؟ گفت مرا نمیدانی؟! منم آن سر بیدولتان که مرا ابلیس گویند. گفتم چونست که کار تو آنست که مردم را از راه بری نه براه باز آری؟ گفت من بیراهان را از راه برم، امّا آنان که بر سر راه حق باشند بایشان تقرّب کنم و بخاک قدم ایشان تبرّک نمایم. ,
ای جوانمرد! عنایت ازلی گوهر صادقان را رنگی دهد که هر که در ایشان نگرد اگر بیگانه بود آشنا گردد، ور عاصی بود عارف گردد، ور درویش بود توانگر گردد. ,
ابراهیم ادهم گفت: وقتی کشش روم در باطن من سر برزد، گفتم آیا چه حال است این و از کجا افتاد این کشش در باطن من؟! همی سر بزدم و رفتم تا بدار الملک روم در سرایی شدم، جمعی انبوه آنجا گرد آمده، آن زنارهای ایشان بدیدم، غیرت دین در من کار کرد، پیراهن از سر تا پای فرو دریدم و نعرهای چند کشیدم، آن رومیان فراز آمدند و همی پرسیدند که ترا چه بود و در تو چه صفرا افتاد؟ گفتم من این زنارهای شما نمیتوانم دید. گفتند همانا تو از محمّدیانی؟ گفتم آری من از محمّدیانم. گفتند کاری سهل است بما چنین رسید که سنگ و خاک بنبوّت محمد گواهی میداد و از جمادیّت این زنارهای ما حالت آن سنگ و خاک دارد، اگر با تو صدقی هست از خدا بخواه تا این زنارهای ما بنبوّت محمد گواهی بدهد تا ما در دائره اسلام آئیم. ابراهیم سر بر سجده نهاد و در اللَّه زارید، گفت: خداوندا! بر من ببخشای و حبیب خویش را نصرت ده و دین اسلام را قوی کن. هنوز آن مناجات تمام ناکرده که هر زناری بزبانی فصیح میگفت: «لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه». ایشان چون آن حال دیدند زنارها بگسلانیدند و نعرههای شوق زدند و گفتند: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه. ,
ای جوانمرد! آثار نظر صادقان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین بر آید، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوی دهد، اگر بمفلس نگرند توانگر شود، اگر بزنار دار نگرند مقبول درگاه عزّت شود. ,
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ... ربّ العالمین منّت مینهد بر مصطفی عربی که خواست ما و حکم ما آنست که اهل بیت تو پاک باشند از هر چه آلایش خلقیّت است و اوساخ بشریّت، تا از خانه بکدخدای ماند همه چیز الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ گفتهاند که «رجس» ایدر افعال خبیثه است و اخلاق دنیّه، افعال خبیثه فواحش است ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، و اخلاق دنیّه هوی و بدعت و بخل و حرص و قطع رحم و امثال آن، ربّ العالمین ایشان را بجای بدعت سنّت نهاد، و بجای بخل سخاوت، و بجای حرص قناعت، و بجای قطع رحم وصلت و شفقت. آن گه فرمود: وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و شما را پاک میدارد از آنکه بخود معجب باشید یا خود را بر در اللَّه دالّتی دانید یا بطاعت و اعمال خود نظری کنید. ,
پیر طریقت گفت: نظر دو است: نظر انسانی و نظر رحمانی. نظر انسانی آنست که تو بخود نگری، و نظر رحمانی آنست که حق بتو نگرد، و تا نظر انسانی از نهاد تو رخت بر ندارد نظر رحمانی بدلت نزول نکند. ای مسکین! چه نگری تو باین طاعت آلوده خویش و آن را بدرگاه بینیازی او چه وزن نهی، خبر نداری که اعمال همه صدّیقان زمین و طاعات همه قدسیان آسمان اگر جمع کنی در میزان جلال ذی الجلال پر پشهای نسنجد. لکن او جلّ جلاله با بینیازی خود بنده را به بندگی میپسندد و راه بوی مینماید، اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ لطیف است به بندگان خویش. میگوید لطف ما بین و رحمت از ما دان و نعمت از ما خواه وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ. ,
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ... ربّ العالمین درین آیت بندگان خود را در رفتن راه دین منازل روشن مینماید و آن گه ایشان را بلطف خود در آن روش میستاید و برحمت خود مزد عظیم و ثواب کریم میدهد، خود راه مینماید و خود بر روش میدارد و آن گه بنده را در آن میستاید. اینت کرم و لطافت! اینت رحمت و رأفت! «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ» مسلماناناند احکام شریعت را گردن نهاده و در راه حقیقت خویشتن را بیفکنده، الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ مؤمناناند با قرار زبان و تصدیق از میان جان و عمل بارکان، وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ طاعت گزاراناند و فرمان برداران بروز در کار دین و بشب در خمار شربت یقین، وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ راستاناند هم در گفتار هم در کردار هم در عقد و هم در عهد، وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ شکیبایاناند در نزول بلیّات و مفاجات قضیّات، وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ شکستگاناند در نزول بلیّات و مفاجات قضیّات، وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ شکستگاناند و فروتنان بحکم رضا داده و بقدم عجز پیش سلطان حقیقت ایستاده، وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ بخشندگاناند هم بمال و هم بنفس، حقّ هیچ کس بر خود بنگذاشته و از راه خصومت با خلق برخاسته، وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ ممسکاناند از ناشایست، خاموشاناند از ناپسند بحکم طریقت، روزهداران بر وفق شریعت، وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ پاسداراناند ظاهر خود را تا در حرام نیوفتند، گوشواناناند باطن خود را تا خلق نبینند، وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ خدای را یاد کنندگاناند بزبان و یادداشتگاناند بدل. ,
پیر طریقت گفت: ای یادگار جانها و یاد داشته دلها و یاد کرده زبانها! بفضل خود ما را یاد کن و بیاد لطفی ما را شاد کن. ای قائم بیاد خویش و زهر یاد کننده بیاد خود پیش! یاد تو است که ترا به سزا رسد و رنه از رهی چه آید که ترا سزد. ,
الهی! تو بیاد خودی و من بیاد تو، تو برخواست خودی و من بر نهاد تو. ,
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً الیوم سهولة العبادة و دوام المعرفة و غدا تحقیق السول و نیل ما فوق المأمول. ,