1 دعانی من الکرمان ثم دعانیا فان هواها مولع بهوانیا
2 ولا تذکرنی ماء ماهان انه بماهان بی فی الجسم ما کان هانیا
1 تا ز نور روی او گشته منور آفتاب نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب
2 وصف او گوید به جان شاه ، فلک در نیمروز مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب
1 می زخم عشق می نوشیم ما خلعتی از عشق می پوشیم ما
2 در طریق عاشقی چون عاشقان مدتی شد تا که می کوشیم ما
1 همه عالم تو را و او ما را طلب او کن و بجو ما را
2 سر زلفش به دست ما افتاد می نمایند مو به مو ما را