مردم من و محبّت تو در دلم از غبار همدانی غزل 42

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

مردم من و محبّت تو در دلم هنوز

1 مردم من و محبّت تو در دلم هنوز تن خاک گشت و بوی وفا در گلم هنوز

2 طوفان گریه خانۀ عمرم خراب کرد همسایه در شکنجه دود دلم هنوز

3 غرق محیط اشکم و از شوق وصل یار فارغ چنان نشسته که در ساحلم هنوز

4 خوش رفته کاروان و به منزل فکنده رخت چشم امید در پی این مَحملم هنوز

5 در سینه صد جراحت و در دل هزار چاک بیچاره از هلاکت خود غافلم هنوز

6 آهم شرر به خرمن پروین و مَه فکند آگاه نیست یار ز سوز دلم هنوز

7 ملک وجود جمله به یغمای عشق رفت مردم گمان کنند که من عاقلم هنوز

8 بر پای مرغ روح به صد حیله رشته ای از عمر بسته منتظر قاتلم هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment