صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست از کلیم غزل 72

صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست

1 صبرم حریف دوری طاقت گداز نیست شام غمست این سر زلف دراز نیست

2 گر کوتهست دست امیدم عجب مدار در دعوی گزاف زبانم دراز نیست

3 برخاستن ندارد، افتادنم چو شمع از صد نشیب بخت مرا یک فراز نیست

4 در دیده ایکه آن برورو جلوه می کند یک قطره اشک نیست که آئینه ساز نیست

5 عادت بشام بخت سیه بسکه کرده ام چشمم بروز چون پرپروانه باز نیست

6 باشد پسند اهل جهان رد اهل دل آب قبول در گهر امتیاز نیست

7 آب آنقدر که دست بشوئیم از سخن در جویبار خانه معنی طراز نیست

8 زینسان که در میان حوادث فتاده ایم در معرض خطر سپر تیغ باز نیست

9 هر که کلیم دست دهد سر بپایش نه وقت معینی ز پی این نماز نیست

عکس نوشته
کامنت
comment