-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر دردم بر طبیب آسان نبود گفت: تب داری، غلط کرد، آن نبود
2 نوش دارو داد و آن سودی نداشت گل شکر فرمود و آن درمان نبود
3 بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند ورنه اشک دیدهام پنهان نبود
4 من بکوشیدم که: گویم حال خویش دل به دست و نطق در فرمان نبود
5 عشق را هم عاشقی داند که: چیست؟ عشق دانستن چنین آسان نبود
6 از دلیل این درد را نتوان شناخت در کتاب این نکته را برهان نبود
7 گر چه آهم برده بود از چهره رنگ اشک چشمم کمتر از باران نبود
8 جان به یاد دوست میرفت از تنم این چنین جان دادنی ارزان نبود
9 از فراق اندیشهای میکرد دل ورنه، بالله، کم سخن در جان نبود
10 ای که گفتی: چاره میدانم ترا اوحدی نیز این چنین نادان نبود
11 چارهٔ من وصل بود، اما چه سود؟ کان ستمگر بر سر پیمان نبود