-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردم ز حد فزون شد و غم بیشمار هم آه از فلک برون شد اشک از کنار هم
2 با ما ببین که عشق چها کرد و میکند از دل ببرد طاقت و از جان قرار هم
3 دل پا کشید از دو جهان بر امید و صل جان داشت دست از خود و دل شد نزار هم
4 پا باز ماند از روش و دست از عمل ز اندیشه ماند عقل و سرا پا ز کار هم
5 آهم ز درد و آتش و اشکم ز غصه خون بخت از فراق تیره و ایام تار هم
6 نی ره بکوی او بودم نی قبول او نه کس نشان دهد نه دهد یار بار هم
7 افتادهام غریب و حزین مستمند و زار نی بر سرم طبیبی و نی غمگسار هم
8 یا رب بگیر دست من زار از کرم بازم رهان ز خویش و ازین گیر و دار هم
9 ای فیض غم مخور که بمقصود میرسی بختت مساعدت کند و روزگار هم