سوگند من شکستی، عهدم از اوحدی مراغه‌ای غزل 773

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی

1 سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی

2 گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم خود با حکایت من دیگر نیوفتادی

3 چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول سودی نداشت با تو چیستی و اوستادی

4 چون دیده و دل من گشتند فتنهٔ تو آب اندران فگندی آتش از آن نهادی

5 هم سرو لاله‌رویی، هم ماه مشک مویی هم ترک تند خویی، هم شاه حورزادی

6 روی تو شمع گیتی چون مهر نیم روزان بوی تو راحت جان چون باد بامدادی

7 شادی کنی چو بینی ما را بغم نشسته ای اوحدی غلامت،خوش میروی بشادی!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر