- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار من که بود ترک و غمزه چندانش غزال دشت فریب است چشم فتانش
2 چو کودک از پی پستان مکیدن مادر گشوده زخم دلم لب به نار خندانش
3 ز شوق تیغ دگر، صید نیم کشت مرا زمان زمان به لب زخم میدود جانش
4 به عهد زلف تو گر ذوق کافری این است خجل کسی که نلغزید پای ایمانش
5 تبارک الله ازان رخ، کز آسمان آیند فرشتگان به زمین، تا شوند قربانش
6 زند به ریش دل سینه خستگان ناخن صبا چو شانه کند طره پریشانش
7 ز بیم دعوی حسن، آفتاب میلرزد که ماه من نزند چنگ در گریبانش
8 به درج فیض عجب گوهریست گوهر عشق که میخرند به جان کافر و مسلمانش
9 ز درد عشق چه لذت بود دل آن را که تیر غمزه نکردهست کار در جانش
10 ز لذت دو جهانش چه بهره خواهد بود دلی که داغ نکردهست عشق خوبانش
11 شهید عشق نباشد به کیش اهل وفا کسی که جان نکند صرف راه جانانش
12 ز هول صبح قیامت کجا خبر دارد کسی که کار نیفتد به شام هجرانش
13 ز درد عشق بتان محض لذتم قدسی برای خویش ببر گو مسیح درمانش