نگار من که بود ترک و غمزه از قدسی مشهدی غزل 309

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

نگار من که بود ترک و غمزه چندانش

1 نگار من که بود ترک و غمزه چندانش غزال دشت فریب است چشم فتانش

2 چو کودک از پی پستان مکیدن مادر گشوده زخم دلم لب به نار خندانش

3 ز شوق تیغ دگر، صید نیم کشت مرا زمان زمان به لب زخم می‌دود جانش

4 به عهد زلف تو گر ذوق کافری این است خجل کسی که نلغزید پای ایمانش

5 تبارک الله ازان رخ، کز آسمان آیند فرشتگان به زمین، تا شوند قربانش

6 زند به ریش دل سینه خستگان ناخن صبا چو شانه کند طره پریشانش

7 ز بیم دعوی حسن، آفتاب می‌لرزد که ماه من نزند چنگ در گریبانش

8 به درج فیض عجب گوهری‌ست گوهر عشق که می‌خرند به جان کافر و مسلمانش

9 ز درد عشق چه لذت بود دل آن را که تیر غمزه نکرده‌ست کار در جانش

10 ز لذت دو جهانش چه بهره خواهد بود دلی که داغ نکرده‌ست عشق خوبانش

11 شهید عشق نباشد به کیش اهل وفا کسی که جان نکند صرف راه جانانش

12 ز هول صبح قیامت کجا خبر دارد کسی که کار نیفتد به شام هجرانش

13 ز درد عشق بتان محض لذتم قدسی برای خویش ببر گو مسیح درمانش

عکس نوشته
کامنت
comment