نگار من ز شبستان به در نمی‌آید از غبار همدانی غزل 36

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

نگار من ز شبستان به در نمی‌آید

1 نگار من ز شبستان به در نمی‌آید زمان گل مگر آخر به سر نمی‌آید

2 بهار می‌گذرد ساقیا تعلل چیست مگر خزان دو سه روز دگر نمی‌آید

3 چه شد که لاف کلیمی نمی‌زند بلبل ز شاخ گل مگر آتش به در نمی‌آید

4 گذشت عمر عزیزی که بود دولت وصل ولی زمان جدایی به سر نمی‌آید

5 همیشه بود هم‌آواز من چه شد امشب به گوش نالهٔ مرغ سحر نمی‌آید

6 کشم ز صومعه دیگر به سوی میکده رخت که بوی خیر ازین بام و در نمی‌آید

7 کسی ز منزل جانان خبر به ما نرساند که هر که می‌رود از وی خبر نمی‌آید

8 اگرچه نخل مرادست سرو قامت دوست دریغ و درد که هرگز به بر نمی‌آید

9 غمین مباش غبارا که عیب بی‌هنران به چشم مردم صاحب نظر نمی‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment