نگار من چو اندر من نظر کرد از سیف فرغانی غزل 168

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

نگار من چو اندر من نظر کرد

1 نگار من چو اندر من نظر کرد همه احوال من بر من دگر کرد

2 بپرسش درد جانم را دوا داد بخنده زهر عیشم را شکر کرد

3 ز راه دید ناگه در درونم درآمد نور و ظلمت را بدر کرد

4 بشب چون خانه گشتم روشن از شمع که چون خورشیدم از روزن نظر کرد

5 ز هر وصفی که بود او را و اسمی بقدر حال من در من اثر کرد

6 بگوشم گوش شد با چشم شد چشم ز هرجایی بنسبت سر بدر کرد

7 بغمزه کشت و آنگاهم دگر بار بلب چون مرغ عیسی جانور کرد

8 چو سایه هستیم را نور خود داد چو آن خورشید رخ بر من گذر کرد

9 دلم روشن نگردد بی رخ او که بی آتش نشاید شمع بر کرد

10 برین سر راست ناید تاج وصلش ز بهر تاج باید ترک سر کرد

11 بجان در زلفش آویزم چه باشد رسن بازی تواند این قدر کرد

12 مرا از حال عشق و صبر پرسید چه گویم این مقیم است آن سفر کرد

13 خمش کن سیف فرغانی کزین حال نمی شاید همه کس را خبر کرد

عکس نوشته
کامنت
comment