-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگار من چو بلعل شکر نثار آید غذای طوطی طبعم سخن گذار آید
2 دیار دل که خرابست بی شهنشه خویش بشهریار رسد چون بشهریار آید
3 شهان پیاده شوند و نهند رخ بر خاک بدان بساط که آن نازنین سوار آید
4 در آنزمان که ز اخلاق او سخن گوید فرشته کیست که باری در این شمار آید
5 اگر فدای تو ای دلربا نگردد جان دگر چه فایده زین جان بیقرار آید
6 هزار فخر کنم هر زمان به بندگیت مرا ز شاهی عالم اگر چه عار آید
7 دل مرا که بجای سپند میسوزی نگاهدار که روزی ترا بکار آید
8 حسین خاک رهت گشته است میترسد که بر دل تو از آن رهگذر غبار آید