- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روندگان ملولیم روبهم کرده دماغ در سر افسانه های غم کرده
2 گرفته کوه و بیابان به اشک چون باران دمی چو برق به افروختن علم کرده
3 به طرف هر چمنی چشمه ای نموده روان به خاک هر قدمی دانه ای بنم کرده
4 به ذوق کنج فراغی که شاد بنشینم همه حوالی آفاق را قدم کرده
5 به سر کلاه نمد کج نشسته بر یک سو قفا به تاج فریدون و تخت جم کرده
6 زبان عقل به می لال کرده چون لاله علاج غم به قدح های دمبدم کرده
7 اگر پیاله می داده اند اگر خم زهر ز خوان دهر قناعت به بیش و کم کرده
8 به اشتیاق اجل راه عمر پیموده مقام بر در دروازه عدم کرده
9 ز زیر پرده دل دلبر نهانی ما کرشمه بر عرب و ناز بر عجم کرده
10 حکایت لب او مرده زنده می سازد مسیح را که به اعجاز متهم کرده؟
11 ربوده مستی عشق آنچنان «نظیری » را که پشت بر صمد و روی بر صنم کرده