1 دل کوفتهام چو تخمکان ز آتش قهر لب شسته به هفت آب ز آلایش دهر
2 تو بذر قطونا شدی ای شهرهٔ شهر بیرون همه تریاک و درون سو همه زهر
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
1 لاف از دم عاشقان زند صبح بیدل دم سرد از آن زند صبح
2 چون شعلهٔ آه بیدلان نقب در گنبد جان ستان زند صبح
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به