مطربم سرمست از جلال الدین محمد مولوی غزل 738

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

1 مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند

2 رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر فراز عرش سنجق می‌زند

3 اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش یحیی و داوود و یوسف خوش معلق می‌زند

4 عیسی و موسی که باشد چاوشان درگهش جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق می‌زند

5 جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحق می‌زند

6 احمدش گوید که واشوقا لقا اخواننا در هوای عشق او صدیق صدق می‌زند

7 لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت می‌خورند خسرو و شیرین به عشرت جام راوق می‌زند

8 شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان تیر زهرآلود را بر جان احمق می‌زند

9 رستم و حمزه فکنده تیغ و اسپر پیش او او چو حیدر گردن هشام و اربق می‌زند

10 کیست آن کس کو چنین مردی کند اندر جهان شمس تبریزی که ماه بدر را شق می‌زند

11 هر که نام شمس تبریزی شنید و سجده کرد روح او مقبول حضرت شد اناالحق می‌زند

12 ای حسام الدین تو بنویس مدح آن سلطان عشق گر چه منکر در هوای عشق او دق می‌زند

13 منکرست و روسیه ملعون و مردود ابد از حسد همچون سگان از دور بق بق می‌زند

عکس نوشته
کامنت
comment