- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مطربم سرمست شد انگشت بر رق میزند پرده عشاق را از دل به رونق میزند
2 رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر فراز عرش سنجق میزند
3 اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش یحیی و داوود و یوسف خوش معلق میزند
4 عیسی و موسی که باشد چاوشان درگهش جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق میزند
5 جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحق میزند
6 احمدش گوید که واشوقا لقا اخواننا در هوای عشق او صدیق صدق میزند
7 لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت میخورند خسرو و شیرین به عشرت جام راوق میزند
8 شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان تیر زهرآلود را بر جان احمق میزند
9 رستم و حمزه فکنده تیغ و اسپر پیش او او چو حیدر گردن هشام و اربق میزند
10 کیست آن کس کو چنین مردی کند اندر جهان شمس تبریزی که ماه بدر را شق میزند
11 هر که نام شمس تبریزی شنید و سجده کرد روح او مقبول حضرت شد اناالحق میزند
12 ای حسام الدین تو بنویس مدح آن سلطان عشق گر چه منکر در هوای عشق او دق میزند
13 منکرست و روسیه ملعون و مردود ابد از حسد همچون سگان از دور بق بق میزند