- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بزرگوارا من در میان اهل عراق به نعمت تو که محسود همگنان بودم
2 هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز که داشتم به وطن اختیار فرمودم
3 چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا صواب دیدم و با او خلاف ننمودم
4 خرد نصیحت من کرد و من نکردم گوش زمانه پند همی داد و من بنشنودم
5 دو سال خدمت این قوم کردم و امروز ز بخت شاکر و از روزگار خشنودم
6 به جام هیچ بزرگی شبی نبردم دست به نان هیچ کریمی دهن بنگشودم
7 خمار باده پارین هنوز در سرمست که لب به جرعه ای از جام کس نیالودم
8 چو مدتی بکشیدم عنا بدانستم که خاک خوردم چون مار و باد پیمودم
9 به ترک گفتم و رفتم چو اندرین دولت چو دنب خر ز گزی هیچ می نیفرودم