- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود
2 در چراغم منت روغن ندارد روزگار خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود
3 باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم خنده هر گه بر لب ما جا کند شیون شود
4 نزد ما سود سفر سرمایه از کف دادنست راه ما ناامن خواهد شد چو بیرهزن شود
5 دیده تا باز است راه نور بر دل بسته است خانه ها در شهر ما تاریک از روزن شود
6 چون نسوزم کز فسونسازی بخت چربدست خاک اگر بر سر کنم بر آتشم روغن شود
7 قدرتم را جمله صرف خصمی خود می کنم دست بر سر می زنم آندم که دست از من شود
8 چون شکاف شانه منزل می کنم در نیمه راه کو چنان قوت که خاک از جیب تا دامن شود
9 در شکم نافش بنام من برد دست قضا چون بطفلی فتنه ایام آبستن شود
10 ساز و برگت حاجت افزاید ببین فانوس را چون بیابد شمع را محتاج پیراهن شود
11 ناگوارست ارچه زاهد باده کش گردد کلیم برنمی آید زخشکی گرچه تر دامن شود