- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقم دلیل شد بسوی دوست راه دیدم از خویشتن بدر شدم آن بارگاه دیدم
2 علمی و عالمی را کآوازه می شنودم ناخوانده درس گفتم و نارفته راه دیدم
3 دنیا بدید طبع چو خر در رمید و گفتا اینجا کنم درنگ که آب و گیاه دیدم
4 عالم بساط بازی شطرنج امتحانست من رخ بدین طرف نکنم زآنکه شاه دیدم
5 چون روی جانم از طرف خود بکشت او را زآن پس بهر طرف که بکردم نگاه دیدم
6 امروز بر سریر سعادت رسید پایم کز تاج وصل او سر خود (را) کلاه دیدم
7 ای خورده نان خشک امل روزه گیر و بنشین من عید می کنم پس ازین زآنکه ماه دیدم
8 دیدم گناه غفلت خود را عذاب دوری اکنون بهشتیم که جزای گناه دیدم
9 در بوته مجاهده گشتم چو سیم صافی اکنون زغش خویش برستم که کاه دیدم
10 خوش خوش دلم بر انفس و آفاق مطلع شد اکنون رسم بخدمت شه چون سپاه دیدم
11 چون یوسفم عزیز و مکرم بمصر وصلش اکنون بتخت ملک رسیدم که چاه دیدم
12 آن جام وصل وآن رخ زیبا که بود امیدم بی امتناع خوردم و بی اشتباه دیدم
13 دولت بصدر صفه الاالهم رسانید از بس که آستان و در لا اله دیدم