- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقم چنان ربود که از جان و از تنم در حیرتم که پرتو عشقست یا منم
2 گفتم که دست گیردم آن طره بتاب گر دید بند پایم و زنجیر گردنم
3 گویند رخت گیر و برو از دیار یار غافل که دست عشق گرفتست دامنم
4 بی رشته دو زلف تو با این فرا خناست عالم بدیده تنگ تر از چشم سوزنم
5 خواهی قیامت ار تو در آئینه بنگری بین قد خود معاینه در چشم روشنم
6 از کشت عمر حاصل من شد جوی ز عشق و آن نیز شد چو برق وزد آتش بخرمنم
7 ویران کنم عمارت عقل و بنای عشق تا آفتاب دوست بتابد ز روزنم
8 بگریختم ز جور فلک در پناه یار منت خدای را که بلندست ماء/منم
9 پرواز میکند بهوای صنوبری مرغ دلم که طائر طوبی نشیمنم
10 آن طائرم که روح قدس در فضای قدس گسترده بی مصادمه دام ارزنم
11 هرگز گمان نداشتم از بخت و اتفاق ایندولتی که گشته خرابات مسکنم
12 دل دشت بی نهایت و من با عصا و دست این دشت را شبان بیابان ایمنم
13 مرد غزای نفسم و نفی صفاست تیغ ذکر خطست و خال تو در جنگ جوشنم