عشقم آتش زد و از وی اثری از طبیب اصفهانی غزل 22

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست

1 عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست

2 بخدنگم چوزدی سینه گرمم مشکاف که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست

3 شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست چکنم آه شبم را سحری پیدا نیست

4 بخت بدبین که اسیریم بکاخی که درو رخنه ای نیست هویدا و دری پیدا نیست

5 همه عشاق ز خونین جگرانند و چو من زآنهمه عاشق خونین جگری پیدا نیست

6 رحمتی کن تو درین بادیه ای ابر عطا بزلال تو زمن تشنه تری پیدا نیست

7 زورق افکندم و امید سلامت دارم در محیطی که ز ساحل اثری پیدا نیست

8 تو چو خورشید جهانتابی و در کشور حسن جلوه کن جلوه که چون تو دگری پیدا نیست

9 گشته سرگرم طواف حرم، آتش نفسی که زمرغان حرم بال و پری پیدا نیست

10 بس گهر ریخته در مخزن اندیشه ولی چون خیال تو گرامی گهری پیدا نیست

11 هر کسی کشت نهالی و بری داد طبیب کشته ماست که او را ثمری پیدا نیست

عکس نوشته
کامنت
comment