-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست
2 چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست
3 هم چشم مستت فتنه جوهم مست چشمت فتنه خو در هند و در ایران فتد بس فتنه ها زآن ترک مست
4 گرچشم بیمارت بلاست بیمار چشمت را دواست هم از بلا یابد شفا آنکش بلای عشق خست
5 در پیش خورشید رخت باشد رخ خورشید سهل در پیش شمشاد قدت باشد قد شمشاد پست
6 موئی شدم زاندیشهٔ تنگ آمدم از فکرتی آیا میانی هست نیست آیا دهانی نیست هست
7 خواهی خلاصی از بلا در عشق گم شو عاشقا هر کوشد اندرعشق گم جست از بلا و غصه دست
8 گرفیض بودی یارعشق گم گشتی اندرعشق یار در عشق یار ارگم شدی یارآمدی او را بدست