-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لب ساقی مرا هم نقل و هم جام است و هم باده مدامم از لب ساقی بود مجموع آماده
2 برای عکس رخسارش ولی دارم چو آیینه که همچون باده و جام است هم صافی و همساده
3 مرا مستی که از ساقی بود بگذار تا باشد سر قرابها بسته در میخانه بگشاده
4 نهان از خویش و بیگانه بروی از دیر و میخانه لب ساقی می باقی مرا همدم فرستاده
5 الا ای زاهد عابد من و دیر و تو و مسجد مرا از نار می زیبد ترا تسبیح و سجاده
6 ندادی دل بدلداری چه دانی رسم جانبازی که راه و رسم جانبازی نداند غیر دلداده
7 بتاب از مشرق جانم الا ای مهر تابانم مرا بر تخت دل بنشین الا آن شاه شهزاده
8 توئی چون مردم دیده از آن نامت بود انسان ولی چون مانده اشکی ز چشم مردم افتاده
9 ترا در بندگی آزاده چون مغربی باید که بهر بندگی مردی بباید سخت آزاده