جانم از عشقت پریشانی گرفت از سیف فرغانی غزل 124

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

جانم از عشقت پریشانی گرفت

1 جانم از عشقت پریشانی گرفت کارم از هجر تو ویرانی گرفت

2 وصل تو دشوار یابد چون منی مملکت نتوان بآسانی گرفت

3 گر سعادت یار باشد بنده را سهل باشد ملک و سلطانی گرفت

4 دست در زلفت بنادانی زدم مار را کودک بنادانی گرفت

5 دوست بی همت نگردد ملک کس ملک بی شمشیر نتوانی گرفت

6 حسن رویت ای صنم آفاق را راست چون دین مسلمانی گرفت

7 بر سر بالین عشاقت بشب خواب چون بلبل سحرخوانی گرفت

8 گفتمت کامم بده، گفتی بطنز من بدادم گر تو بتوانی گرفت

9 دربهای وصل اگر جان میخوهی راضیم چون نرخش ارزانی گرفت

10 اینچنین ملکی که سلطان را نبود چون تواند سیف فرغانی گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment