- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جانم از عشقت پریشانی گرفت کارم از هجر تو ویرانی گرفت
2 وصل تو دشوار یابد چون منی مملکت نتوان بآسانی گرفت
3 گر سعادت یار باشد بنده را سهل باشد ملک و سلطانی گرفت
4 دست در زلفت بنادانی زدم مار را کودک بنادانی گرفت
5 دوست بی همت نگردد ملک کس ملک بی شمشیر نتوانی گرفت
6 حسن رویت ای صنم آفاق را راست چون دین مسلمانی گرفت
7 بر سر بالین عشاقت بشب خواب چون بلبل سحرخوانی گرفت
8 گفتمت کامم بده، گفتی بطنز من بدادم گر تو بتوانی گرفت
9 دربهای وصل اگر جان میخوهی راضیم چون نرخش ارزانی گرفت
10 اینچنین ملکی که سلطان را نبود چون تواند سیف فرغانی گرفت