- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمرم گهی بهجر و گهی در سفر گذشت تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت
2 گویند اینکه عمر سفر کوته است و من دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت
3 بستی درم ز وصل و گشودی دری ز هجر آوخ ببین چه ها بمن دربدر گذشت
4 هجر تو خون دل به حسابت حواله کرد در دوریت معیشتم از این ممر گذشت
5 با کوه کوه بار فراق غمت بکوه رفتم، رسید سیل سرشک از کمر گذشت
6 بازیچه نیست عشق و محبت مگر نبود در راه عشق یار پدر از پسر گذشت؟
7 سود و زیان و نفع و ضرر دخل و خرج عشق کردم پس از هزار ضرر سربسر گذشت
8 ما را چه خوب دست بسر کرد تا که چشم آمد ببیندش که چو برق از نظر گذشت
9 کو، تا دگر پدید شود گویمش چه ها بر من ز دست ظلم تو بیدادگر گذشت!»
10 کاری مکن که خلق ز جورت بجان رسند ای جور پیشه، ورنه ز من یکنفر گذشت
11 مشکل بود که از خطر عشق بگذری عارف تو را که عمر ز چندین خطر گذشت