- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وداع کلفتم تا گل کند چاک جگر ریزد شب از برچیدن دامان گریبان سحر ریزد
2 نیام فرهاد لیک از دلگرانی کلفتی دارم که بار نالهٔ من بیستون را از کمر ریزد
3 در این گلشن چو شبنم از محبت چشم آن دارم که سرتا پای من بگدازد و یک چشم تر ریزد
4 مجویید از هجوم آرزو غیر از گداز دل کف خون است اگر این رنگها بر یکدگر ریزد
5 جهان را اعتباری هست تا نیرنگ مشتاقی چو چشم آید به هم، ناچار مژگان از نظر ریزد
6 سر و برگ اجابت نیست آه حسرت ما را همان بهتر که این آتش به بنیاد اثر ریزد
7 محبت کشته را سهل است اشک از دیده افشاندن که عاشق گرد اگر از دامن افشاند جگر ریزد
8 هوس پیمایی آمادهست اسباب ندامت را حذر آن شیوه کز بیحاصلی خاکت به سر ریزد
9 به انداز خرامش کبک اگر دوزد نظر بیدل خجالت در غبار نقش پایش بال و پر ریزد