وداع‌ کلفتم تا گل‌ کند از بیدل دهلوی غزل 1144

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

وداع‌ کلفتم تا گل‌ کند چاک جگر ریزد

1 وداع‌ کلفتم تا گل‌ کند چاک جگر ریزد شب از برچیدن دامان‌ گریبان سحر ریزد

2 نی‌ام فرهاد لیک از دل‌گرانی‌ کلفتی دارم که بار نالهٔ من بیستون را از کمر ریزد

3 در این‌ گلشن چو شبنم از محبت چشم آن دارم که سرتا پای من بگدازد و یک چشم تر ریزد

4 مجویید از هجوم آرزو غیر از گداز دل کف خون است اگر این رنگ‌ها بر یکدگر ریزد

5 جهان را اعتباری هست تا نیرنگ مشتاقی چو چشم آید به هم‌، ناچار مژگان از نظر ریزد

6 سر و برگ اجابت نیست آه حسرت ما را همان بهتر که این آتش به بنیاد اثر ریزد

7 محبت‌ کشته‌ را سهل‌ است اشک از دیده افشاندن که عاشق‌ گرد اگر از دامن افشاند جگر ریزد

8 هوس‌ پیمایی آماده‌ست اسباب ندامت را حذر آن شیوه‌ کز بی‌حاصلی خاکت به سر ریزد

9 به انداز خرامش‌ کبک اگر دوزد نظر بیدل خجالت در غبار نقش پایش بال و پر ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment