-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شادیم از دلی که شکستن عیار اوست داریم عالمی که خرابی حصار اوست
2 خالی ز رنگ و بوی گلستان عشق نیست هستی و نیستی که خزان و بهار اوست
3 عالم خراب فتنه یک جلوه بیش نیست هر کس که هست چشم به راه غبار اوست
4 نور چراغ دیده دیر و حرم یکی است گر پرتو از دو خانه دهد روی کار اوست
5 رونق فزای حسن بود عشق خاکسار شادیم از اینکه خواری ما اعتبار اوست
6 می گوید از زبان که گذشتم ز یار اسیر تا در دلش چه می گذرد کار و بار اوست