- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جنون جولانیام هرجا بهوحشت رهنماگردد دو عالم گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
2 گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ هوا گل میکند دودی که از آتش جدا گردد
3 به بزم وصل عاشق را چه امکان است خودداری که شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
4 نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
5 چنین کز ضعف در هرجا تحیر نقش میبندم عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
6 کسی تاکی بهدوش ناله بندد محمل خسرت عصا بشکن درآن وادیکه طاقت نارساگردد
7 عوارضکثرتاسمیست ذات واحد ما را خللدر شخصیکتا نیستگر قامتدوتاگردد
8 طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
9 هوای هرزهگردی میزند موج از غبار من مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
10 نم خجلت ز هستی همت من برنمیدارد که میترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
11 سراغ عافیت در عالم امکان نمییابم من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
12 دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل به دام ربشه افتد چونگره از ریشه واگردد