-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نادان صنم من روش کار نداند بر هر که کند رحم سر از بار نداند
2 بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم دلهای عزیزان به غم افگار نداند
3 بر تشنه لب بادیه سوزد دلش از مهر اندوه جگر تشنه دیدار نداند
4 گویم سخن از رنج و به راحت کندش طرح روز سیه از سایه دیوار نداند
5 دل را به غم آتشکده راز نسنجد دم را به تف ناله شرربار نداند
6 عنوان هواداری احباب نبیند پایان هوسناکی اغیار نداند
7 دشوار بود مردن و دشوارتر از مرگ آنست که من میرم و دشوار نداند
8 دانم که ندانست و ندانم که غم من خود کمتر از آنست که بسیار نداند
9 از ناکسی خویش چه مقدار عزیزم در عربده خوارم کند و خوار نداند
10 گردم سر آوازه آزادگی خویش صد ره نهدم بند و گرفتار نداند
11 فصلی ز دل آشوبی درمان بسرایید تا چند به خود پیچم و غمخوار نداند
12 پیمانه بر آن رند حرام ست که غالب در بیخودی اندازه گفتار نداند