بت من از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 2

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

بت من چه این داستان می سرود

1 بت من چه این داستان می سرود ببحر تقارب تقرب نمود

2 فعولن فعولن فعولن فعول چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود

3 گریوه بود پشته و نهر رود زبر از فراز است و زیر از فرود

4 چو بر بت بود بربط م و چنگ صنج کمانچه غژک دان و عود است رود

5 ربابه رواده بود و جد م و شت طرب را مشستی و خنیا سرود

6 سیاه آبه زاگاب و آمه دوات سلام است زندش تحیت درود

7 حسد تیورک غبطه پژمان بود جگر خون دل دان و اندوه دود

8 همان مرده ریگ است میراث وارث زیان است خسران و نفع است سود

9 چو نیروی پنداره شد واهمه همان مکر و اندیشه دان نیرنود

10 زره پوش و خفتان و خرپشته شد دگر ترک و گبر است هم نام خود

11 جماد و گیا بسته و رسته دان بسیط است کامود و ضد اشکیود

12 چو خدیه مضاف است و مطلق بود همان موکده بشنو این نکته زود

13 «سبک موکده » عنصر آتش است «گران موکده » عنصر خاک بود

14 گران خدیه آب و سبک خدیه باد سبب رون و اندیشه و بهره بود

15 کشک عقعق و سعوه سنگانه دان بود غاز خربت قطاع اسفرود

16 هزار است بلبل م غراب است زاغ کلنگ است گرگی عقاب است مود

17 صنوبرم بود ناژو و کاژو توژ تبر خون چو عناب توت است تود

18 بشین و گهر ذات و وصف است زاب چو اویش هویت وجود است بود

19 همان گبر و ترسا و تیداک را مجوس و نصاری شمر با جهود

20 بسودن بسفتن چو سائیدن است خراشیدن رخساره گوئی شخود

21 بلارک پرند است و آتش زنه بود زند و غودان خف و پود و هود

22 هنایش اثر حاجت آیفت دان فلیوه بود هرزه غره فنود

23 تمطی است فنجا و خمیازه خاژ فلانه لود تار و پوده است پود

24 چو ناویژ مغشوش و بیژه است ناب نبهره بود قلب و نو نابسود

25 بنفشه بود فرمه شاهسپرم چو ریحان و سنبل بود آبرود

عکس نوشته
کامنت
comment