-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود کشتی باین گناه که بیدانه رام بود
2 دیدم ز بیقراری خود در ره طلب آسایشی که قافله را از مقام بود
3 بگذر ز نام و ننگ که رسوائی آورد پیوسته روسیاه نگین بهر نام بود
4 در هند تیره بختی وارون است کار زان شهد لب همیشه دلم تلخکام بود
5 هرگز نگشت قابل زخم تو مدعی پیوسته آب تیغ تو بر وی حرام بود
6 تا دل نظر بخال تو افکند شد اسیر مسکین خبر نداشت که این دانه دام بود
7 زآب سیل تیغ تو قسمت نیافتم کز تشنگان بر آن لب جو ازدحام بود
8 امید بوسه ات چه نمک داشت ای کلیم زان لب که منفعل زجواب سلام بود