1 معشوقه دلم بتیر اندوه بخست حیران شدم و کسم نمی گیرد دست
2 مسکین تن من بپای محنت شد پست دست غم دوست پشت من خرد شکست
1 ای در تو مقصد اهل هنر بر در تو حادثه نکند گذر
2 منهزم از خلق تو خیل فساد منتظم از نطق تو عقد گهر
1 جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب وز اشک دیده ساختهام مستقر در آب
2 آتش علم گرفت مرا در میان دل تا من فگندم از غم عشقت سپر بر آب
1 ای در مصاف رستم دستان روزگار با باس تو هدر شده دستان روزگار
2 مقهور دستبرد تو اجرام آسمان مجبور پای بند تو ارکان روزگار