1 دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
2 چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
3 زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه تو مرد عاشقی آخر زبون خواب چون گردی
4 دلا میگرد چون بیدق به گرد خانه آن شه بترس از مات و از قایم چو نطع عشق گستردی
5 مرا هم خواب میباید ولیکن خواب میناید که بیرون شد مزاج من هم از گرمی هم از سردی