- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل من چون به هوای سفری برخیزد مشت خاکی است که از رهگذری برخیزد
2 میشود دام هوا بهر گرفتاری او زآشیانم اگر افتاده پری برخیزد
3 بر زمین چون گذری گوشه چشمی میدار شاید از راه تو صاحبنظری برخیزد
4 پا مزن بر من دلسوخته زآن میترسم که ز خاکسترم آن دم شرری برخیزد
5 پر مکرر شده خوب است که زین بعد فلک بنشیند به زمین تا دگری برخیزد
6 خوبرویان چو گلش بر سر خود جای دهند هر که چون غنچه ز یک مشت زری برخیزد
7 خبر از داغ دل لاله نداری قصاب مگر از خاک تو خونین جگری برخیزد