-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از هوای تو دشوار بر توانم داشت چگونه خاطر ازین کار بر توانم داشت
2 نه آنچنان ز شراب شبانه سرمستم که راه کلبه خمّار بر توانم داشت
3 بدین صفت که مرا دیده در تو حیران است قدم ز پیش تو دشوار بر توانم داشت
4 مرا تنی ست چو کاهی و بار غم چون کوه گمان مبر که من این بار بر توانم داشت
5 ز جان من رمقی تا به جاست می کوشم مگر ز راه خود این خار بر توانم داشت
6 سرشک من نه چنان است کآستین یک دم ز پیش دیده خونبار بر توانم داشت
7 ازین هوس که مرا در سر است ظن مبرید که من سر از قدم یار بر توانم داشت
8 به ترک دین بکنم چون جلال اگر روزی ز چین زلف تو زنّار بر توانم داشت