دلم آیینه گر شرمندگی از اسیر شهرستانی غزل 65

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

دلم آیینه گر شرمندگی را

1 دلم آیینه گر شرمندگی را وجودم داغ دارد بندگی را

2 خجل دارد دل کم فرصت من فروزان اختر فرخندگی را

3 متاع کاسدم می کاهد از بیم که بفروشم سلم ار زندگی را

4 چه ناشایسته وضعم وای بر من ز خجلت می گدازم زندگی را

5 مرا می زیبد الحق ناخدایی چه رنگین کرده ام زیبندگی را

6 تلافی چون کنم هر چند بخشند به عمرم گوهر پایندگی را

7 زعصیانهای رنگارنگ فریاد به تنگ آورده ام شرمندگی را

8 اطاعت پیشگی بر من مسلم اسیر کفر دارم بندگی را

عکس نوشته
کامنت
comment