1 دل من آیینه تست مصفا دارش از پی عکس رخ خویش مهیّا دارش

2 رخ زیبای ترا آینه میباید از برای زرخ زیبای تو زیبا دارش

3 حیف باشد که بود نقش من و باد روی از پی نقش توئی نقش من و ما دارش

4 خلوت خاص پر از شورش و غوغا خوش نیست خالی از ولوله و شورش و غوغا دارش

5 چو تماشای رخ خویش در او خواهی کرد پاک از بهر نظرگاه و تماشا دارش

6 چونکه چوگان سر زلف ترا گوی بود دایماً گوی صفت بیسر و بی پا دارش

7 گاه مشتاق تر از دیده و امق سازش گاه معشوق تر از چهره عذرا دارش

8 گرچه ساحل بود از موج مدارش خالی ور چو دریاست پر از لولو لالا دارش

9 مغربی مفرد و یکتاست دلارام رام مظهر اوست دلت مفرد و یکتا دارش