1 پای دل من بسته زنجیر تو باد ور سر ننهد بدشت نخجیر تو باد
2 ور کشته شود طعمه سر مستانت ور زنده بماند هدف تیر تو باد
1 بنشین به پس زانو در مصطبه جانها تا چند همی گردی بر گرد بیابانها
2 بگذار سر ای سالک بر پای گدای دل تا تاج نهند از سر در پای تو سلطانها
1 بکوی دوست نه جانیست راهبر نه تنی کجاست رسته ز خویشی برون ز ما و منی
2 یکی وطن بحقیقت کند یکی بمجاز منم که نیست مرا غیر نیستی وطنی
1 شمائید گروهی که طلبکار خدائید اگر مرد ره فقر و فنائید شمائید
2 فنا عین بقا بود که مردند و رسیدند گدایان ره فقر چه در بند بقائید