1 خستی دل من به غمزه ای بدر منیر چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر
2 در سینه و دلکنون دو پیکان دارم از سینه و دل هر دو برون آمدهگیر
1 آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست
2 گر به دل خدمت کنی او را سزای خدمت است ور بهجان اورا ثناگویی سزاوار ثناست
1 تاج دنیا و دین خداوند است در همه کارها خردمندست
2 در خراسان و در عراق امروز کیست کاو را به زهد مانندست
1 به گل یاسمن دوش پیغام داد که از ابر خشنودم از باد شاد
2 که در باغها روی و موی مرا بیاراست ابرو، بپیراست باد