دلم گداخته غم وز تنم از نظیری نیشابوری غزل 513

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

دلم گداخته غم وز تنم توان رفته

1 دلم گداخته غم وز تنم توان رفته ز گرمی جگرم مغز استخوان رفته

2 نشاط روز جوانی به بر نمی آید که همچو تیر بجست از خم کمان رفته

3 خبر ز سیرت آیندگان چه می شنوید که مانده ام به غریبی و کاروان رفته

4 ز روزگار دل شادمان نمی بینم که از هجوم بلا راحت از جهان رفته

5 کس از طلاطم دریا برون نمی آید که کشتیی که ببینیم بر کران رفته

6 چه از تمیز و خرد مفلسند این مردم که یوسفی چو تو زین شهر رایگان رفته

7 ز بس به وصل تو جان های خلق پیوندست ز رفتن تو ز هر تن هزار جان رفته

8 ز بیم هجر تو هر جا که بوده عقل و دلی رکاب و دست تو بوسیده در عنان رفته

9 درنگ چند «نظیری » خوشا سبک روحی که پیش از آن که شود بر دلی گران رفته

عکس نوشته
کامنت
comment