1 دلم تابان مهر اوست یا رب باد تابان تر بصر حیران حسن اوست یا رب باد حیرانتر
2 فروزان از جمال دوست شد چشم خدا بینم خدایا دم بدم سازش بلطف خود فروزانتر
3 مرا گیرد ز من هر دم دگر با خویشتن آرد شود هر لحظه بهر صید من آن غمزه فتانتر
4 نمیدانم چه افسون میدمد در من که هر ساعت شود شوق من افزونتر شود در دم فراوانتر
5 شدم چون جمع در کاری کند رد دم پریشانم پس افزاید پریشانیم تا گردم پریشانتر
6 چه او خواهد پریشانیم بیزارم ز جمعیت چو او سوزد دلم را خواست یا رب باد سوزانتر
7 چه او خواهد پریشانیم فزون بادم پریشانی شود رو چون پریشانتر شود کارم بسامانتر
8 نگنجد درد تو در دل که این ننگ و آن فراوانست فراوان میدهی چون درد کن دلرا فراوانتر
9 چو دردت بر دلم ریزد ز جانم ناله برخیزد فزون کن درد دل تا جان شود زین درد نالانتر
10 مهل یکدم دو چشمم را که تا از گریه باز آیند ز بحر خشیت آبی ده که تا باشند گریانتر
11 پیشمان کن مرا یا رب از آن کاری که من کردم ز کار خود پشیمان دار و از خویشم پشیمانتر
12 دلم گر معصیت خواهد توانی آنکه بازاریش چه خواهد طاعت او را میتوانی کرد خواهانتر
13 نمیدانم چرا با من کسی الفت نمیگیرد نه میبینم بسوی خود ز وحشت هیچ آسانتر
14 خدایا از بدم بگذر که از هر بد پشیمانم ز من کس نیست مجرمتر ز من هم کس پشیمانتر
15 خدا آسان کند بر فیض کاری را که دشوار است چو کاری باشد آسان سازدش از لطف آسانتر