دلم را صبح عید جانسپاری از اسیر شهرستانی غزل 295

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

دلم را صبح عید جانسپاری است

1 دلم را صبح عید جانسپاری است که خورشید مرا وقت سواری است

2 ز بیم فتنه چشم سیاهی نگه در پرده چشمم حصاری است

3 ز چشم شیر دارد حلقه دام نگاهش گرچه آهوی شکاری است

4 دل دیوانه ما سخت جانی است که از فرهاد و مجنون یادگاری است

5 خیال کشتنم دارد نهانی تغافل مژده امیدواری است

6 اسیر یک نظر بودم همه عمر نگاه او طلسم دوستداری است

عکس نوشته
کامنت
comment