- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندر دل من عشق تو نور یقینست بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگینست
2 در طبع من و همت من تا به قیامت مهر تو چو جنانست و وفای تو چو دینست
3 تو بازپسین یار منی و غم عشقت جان تو که همراه دم بازپسینست
4 گویی ببر از صحبت نا اهل بر من از جان به برم گر همه مقصود تو اینست
5 آن را غرض صحبت دیدار تو باشد او را چه غم تاش و چه پروای تکینست
6 امید وصال تو مرا عمر بیفزود خود وصل چه چیزست که امید چنینست
7 گفتم که ترا بنده نباشد چو سنایی نوک مژه بر هم زد یعنی که همینست